استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➒}
کوک:جیمین
نامی:چی؟؟
کوک:هیونجین اونو اصلا ندیده میتونیم اونو بفرستیم داخل باندش
هوپی:خطریه نمیشه
کوک:ولی جز این نمیشه کاریش کرد اون همه مارو میشناسه
نامی:خوب جیمینم میشناسه
کوک:اره ولی اونو تاحالا ندیده میتونیم از اون استفاده کنیم ، تا وقتی که نجاتشون بدیم
نامی:الان کجاست؟؟
هوپی:فک کنم بیمارستانه تو نبود تهیونگ اون رفته به کارا رسیدگی کنه
نامی:بهش زنگ میزنم
کوک:اوکی
.
.
جینهو هی تقلا میکرد اما فایده ای نداشت
بعد چند دقیقه هیونجین بالاخره رضایت داد و ازش دل کند
زبونشو به لباش مالید و با صدای بمی کنار گوشش گفت:
ایندفعه ازت میگزرم ولی فک نکن ولت کردم
جینهو همینطور داشت گریه میکرد
هیو:اخیییییی گریه نکن عشقت اگه بفهمه ناراحت میشه
جینهو:ا..از ما چی میخوای؟*گریه* چرا این کارارو باهامون میکنی؟
هیو:من با شما کاری ندارم ، با اون کیم سوکجین لعنتی حسابی دارم که باید تسویه بشه ، اما فعلا اون نیست و کارم راحت تر شد ، فک نکنم جین وقتی بفهمه همسر گرامی همه اموال و مخصوصا باند مافیاییشو داده دست من چه کاری دست عشقت بده
جینهو چیزی نگفت
هیو:استراحت کن ، تا چند ساعت دیگه یکی میاد و میبرتت ، اگه دست از پا خطا کنی بد میبینی
.
.
شوگا:/
چشمامو باز کردم ، درد بدی توی پهلوم پیچید ، اطراف و نگاه کردم توی اتاق بودم
به زور بلند شدم و رفتم بیرون
.....
نامی:جیمین اگه تو این کارو نکنی ما نمیتونیم اونارو نجات بدیم
جیمین:اوکی من هستم ، فقط بگین باید چیکار کنم؟
نامی:برات تعریف میکنم
شوگا:چیشده؟؟
نامی:تو اینجا چیکار میکنی؟
شوگا:اینجا چخبره؟
جیمین:خوبی؟درد نداری؟
شوگا:دکتری؟؟
جیمین:چیشده میپری؟
شوگا:به تو چه
نامی:شوگا بس کن
شوگا:چی چیو بس کنم ها؟زنم معلوم نیست داره چه بلایی سرش میاد من اینجا اروم باشم؟؟*بغض*
نامجون اومد و شوگا رو بغل کرد:
نگران نباش نجاتشون میدیم
شوگا:چطوری؟
نامی: خدای من نگاش کن اخه ، جین گروه و به دست کی سپرده ، والا هیچی نمیدونه
شوگا:مسخره نشو بگو
نامی:بیا بشین میگم
.
.
هیو:خب خب خب اقای کیم تهیونگ حساب ما خیلی فرق داره ، الانم میخوام صافش کنم
ته:ه..هی..چ غ..ل..طی ن..م..یت..و..نی بکن..ی
هیو:اخیییییی نمیتونی حرف بزنی نه؟ الان کاری میکنم که کلا لال بشی
بعد این حرفش چاقوی تیزشو برداشت یه خطی دور گردن تهیونگ انداخت
.
.
نامی:چی؟؟
کوک:هیونجین اونو اصلا ندیده میتونیم اونو بفرستیم داخل باندش
هوپی:خطریه نمیشه
کوک:ولی جز این نمیشه کاریش کرد اون همه مارو میشناسه
نامی:خوب جیمینم میشناسه
کوک:اره ولی اونو تاحالا ندیده میتونیم از اون استفاده کنیم ، تا وقتی که نجاتشون بدیم
نامی:الان کجاست؟؟
هوپی:فک کنم بیمارستانه تو نبود تهیونگ اون رفته به کارا رسیدگی کنه
نامی:بهش زنگ میزنم
کوک:اوکی
.
.
جینهو هی تقلا میکرد اما فایده ای نداشت
بعد چند دقیقه هیونجین بالاخره رضایت داد و ازش دل کند
زبونشو به لباش مالید و با صدای بمی کنار گوشش گفت:
ایندفعه ازت میگزرم ولی فک نکن ولت کردم
جینهو همینطور داشت گریه میکرد
هیو:اخیییییی گریه نکن عشقت اگه بفهمه ناراحت میشه
جینهو:ا..از ما چی میخوای؟*گریه* چرا این کارارو باهامون میکنی؟
هیو:من با شما کاری ندارم ، با اون کیم سوکجین لعنتی حسابی دارم که باید تسویه بشه ، اما فعلا اون نیست و کارم راحت تر شد ، فک نکنم جین وقتی بفهمه همسر گرامی همه اموال و مخصوصا باند مافیاییشو داده دست من چه کاری دست عشقت بده
جینهو چیزی نگفت
هیو:استراحت کن ، تا چند ساعت دیگه یکی میاد و میبرتت ، اگه دست از پا خطا کنی بد میبینی
.
.
شوگا:/
چشمامو باز کردم ، درد بدی توی پهلوم پیچید ، اطراف و نگاه کردم توی اتاق بودم
به زور بلند شدم و رفتم بیرون
.....
نامی:جیمین اگه تو این کارو نکنی ما نمیتونیم اونارو نجات بدیم
جیمین:اوکی من هستم ، فقط بگین باید چیکار کنم؟
نامی:برات تعریف میکنم
شوگا:چیشده؟؟
نامی:تو اینجا چیکار میکنی؟
شوگا:اینجا چخبره؟
جیمین:خوبی؟درد نداری؟
شوگا:دکتری؟؟
جیمین:چیشده میپری؟
شوگا:به تو چه
نامی:شوگا بس کن
شوگا:چی چیو بس کنم ها؟زنم معلوم نیست داره چه بلایی سرش میاد من اینجا اروم باشم؟؟*بغض*
نامجون اومد و شوگا رو بغل کرد:
نگران نباش نجاتشون میدیم
شوگا:چطوری؟
نامی: خدای من نگاش کن اخه ، جین گروه و به دست کی سپرده ، والا هیچی نمیدونه
شوگا:مسخره نشو بگو
نامی:بیا بشین میگم
.
.
هیو:خب خب خب اقای کیم تهیونگ حساب ما خیلی فرق داره ، الانم میخوام صافش کنم
ته:ه..هی..چ غ..ل..طی ن..م..یت..و..نی بکن..ی
هیو:اخیییییی نمیتونی حرف بزنی نه؟ الان کاری میکنم که کلا لال بشی
بعد این حرفش چاقوی تیزشو برداشت یه خطی دور گردن تهیونگ انداخت
.
.
۴۷.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.